ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
وقت است که یک چندی در خانه ی ما آیی
در خانه ی ما آمد ، آن پادشه خوبان
آن پادشه خوبان ; داد از غم تنهایی . . .
.
.
تنهایی من، همان انتظارم است
و انتظارم، همان عشق!
و عشق تنها بهانه ی بودنم!
بی بهانه ام نکن!
بعد از رفتن تو
چقدر غریب شده ام میان این همه آشنا…
چند روزی است حجم تنهایی را بر روی قاب آبی دلم نقاشی می کنم
نه
قلم در دست من نیست
من نقاش این تنهایی نیستم
این خاطرات شب چشمانت است که
قلم در دست گرفته..
و به حرمت شبهای تلخ من
بعد از رفتن تو
حجم تنهایی را بر قاب دلم نقاشی می کند
جز تو…!
خدایا.... کاش کسی را که قسمت دیگریست سر راهم قرار ندهی........ تا شبهای دلتنگیش برای من و روزهای خوشیش برای دیگری.......
خوشبختی همین در کنار هم بودن هاست
همین دوست داشتن هاست
درآغوش گرفتن هاست
خوشبختی همین لحظه های ماست،
همین ثانیههایی ست که در شتاب زندگی گمشان کردهایم!!
ثانیه ها را دریابیم …
به چشمی اعتماد کن که به جای صورت به سیرت تو می نگرد
به دلی دل بسپار که جای خالی برایت داشته باشد
و دستی را بپذیر که باز شدن را بهتر از مشت شدن بلد است.